عشقم ریحانهعشقم ریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

معطر ترین گُل دنیا ریحانه کوچولو

دیکشنری ریحانه ای (جدید)چند کلمه ی بامزه به زبان شیرین ریحانه

  کلمات جدیدی که عشق من ریحانه یاد گرفته : لازانیا = لازینا ماکارونی = کاینی اشتباه = ابشاه قنسنسطنیه = قطنطنیه 1،2،3،4 ولی این بار به انگلیسی رو یاد گرفته پازل = پانزل کاپشن = کاشن قهوه ای = خهوه ای نقره ای = مقرهنی سوسک = سوکس دمپایی = دمپالی قصه = گیسه وووووووووووووووووووووووووو هزاران کلمات جدید که دیگه یادم نیست .      
14 دی 1391

دیکشنری ریحانه ای (جدید)چند کلمه ی بامزه به زبان شیرین ریحانه

  سلام . من دوباره برگشتم . شب یلداتون مبارک . من و ریحانه گلی دیشب شب یلدا خونه ی مامانی بودیم ولی عشقم مریض شده بود و خیلی حال نداشت . اولش کلی منو تحویل گرفت ولی بعد بی حوصله شد و قر زد و اخرشم رفت خوابید اما در فاصله ی دوهفته ای که ندیده بودمش کلی چیز جدید یاد گرفته بود : اون یاد گرفته بود 1,2,3,4,5,6,7,8,9,10 را به درستی و بی هیچ اشکالی بخونه و بشمارد . تازه کلماتی مثل : تخم مرغ که میگفت : تمه غل یا پرتغال رو که می گفت : توبه قال . خیلی بانمک شده . هرچی می گوییم را تکرار می کنه . شیطون ترم شده . یک داستان ریحانه ای : چند وقت پیش ریحانه در یک مراسم خیلی شلوغ کرده بود و مامانش گفته بود : چقدر شروع می کنی . ببین اون...
1 دی 1391

عروسک دردسر ساز

  وقتی ریحانه میاد خونمون همه چیز رو بر می دارد . کلا بچه ها این کار ها را دوست دارند دیگه . چند وقت پیش ریحانه کوچولو به خانه ی ما امد و من بهش یک عروسک دادم تا باهاش کمی سرگرم بشه  و چیزهای دیگر را بر نداره . خلاصه اونم خدا را شکر خوب باهاش بازی کرد اما ...........حدس بزنید چه شد.  موقع رفتن او حتی حاضر نبود کلاه عروسک را هم از خودش دور کند . همه سعی می کردند عروسک را از  او بگیرند اما هیچ کس موفق نشد . خلاصه وقتی داشتند سوار ماشین می شدند ریحانه یک برای لحظه  حواسش به گربه ای رفت و عروسک را از او  پس گرفتند . اون طفلکی هم تا خانیشان گریه کرد . خدا نکنه  گریتو ببینم عشقم . ...
21 آذر 1391

تفاهم

    من و ریحانه عاشق رنگ ابی هستیم اما متاسفانه ریحانه رنگ صورتی را هم دوست دارد ولی من رنگ  صورتی را اصلا دوست ندارم . اما برای اینکه به تفاهم برسیم قالب وبش رو صورتی کردم و پشت زمینه اش  را ابی گذاشتم . بهتر نشد ؟؟!! مامان و بابای ریحانه هنوز نمی دانند من برای ریحانه وبلاگ درست کرده ام.  من فقط در بخش اپلود عکس کمی مشکل دارم اگر می شود کمکم کنید .
21 آذر 1391

بارون بارون بارونه هی

  من تا چند وقته دیگه امتحانات ترم اولم شروع خواهد شد به همین دلیل دارم وبلاگ ریحانه گلی رو اپ می کنم تا جبران ان چند وقت بشه : ریحانه عاشق این شعره :(شعر بارون بارون از گروه رستاک که ریحانه باهاش کلی نانای می کنه ) بارون بارون بارونه هی                                                                         بارون بارون بارونه هی  &...
21 آذر 1391

قصه ای به سبک ریحانه گلی

  قصه ی ریحانه ای :   دیروز عشق من ریحانه خوابش میومده . به مامانش می گه : مامان قیصه بگو .  مامان ریحانه هم می گه : چه قصه ای بگم ؟  ریحانه میگه : شندل مندل بگو .  مامان ریحانه از بس این قصه را گفته بوده می گه :  یکی بود یکی نبود یه ریحانه بود (در اینجا ریحانه به مامانش می گه : یه انانه بود که خیلی ازیت می کرد)  و مامانشم می زنه زیر خنده و می گه خودتم می دونی این همه شیطنتت چقدر منو اذیت می کنه ؟!  هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه       ...
21 آذر 1391

کلماتی جالب به سبک ریحانه ای

   دیروزکلماتی را از زبانت شنیدم که باورم نمی شود : دیروز می خواستیم برای خاله ات خرید کنیم که تو یک لباس قرمز را دیدی و ازش خوشت اومد و به  مامانت گفتی : مامان این لباس خرمس رو واسم بخر و مامانت گفت : اخه این که بزرگه برای تو .  تو هم گفتی : خب کوچیکش رو بخر .(خرمس یعنی قرمز )  شب هم همه منتظر بودند که تو بخوابی ولی هر کاری کردند نخوابیدی که نخوابیدی . تو هم با مامانت  قهر کردی و رفتی پیش خالت . خالت هم تمام چراغ ها را خاموش کرد تا تو بخوابی .  تو هم ناراحت رفتی پیش مامانت و گفتی : مامان کلیننینکس (کلینکس یا همان دستمال کاغذی ) .  مامانتم گفت : چرا ؟ گفتی : اده می خوام گریه کنم ...
19 آذر 1391

خاطرات شیرین

  جملاتی که دیشب در خانه ی مادر بزرگم ریحانه گفت براتون بنویسم : سلا دوشتیان . به ودداد من و صبا دون کوش اومدید . ندر یادتون نیر . مدرادم از وددادم کوشتون بیاد . با کتکر . انانه دٌلی .   ت رجمه ی حرف های ریحانه : سلام دوستان . به وبلاگ من و صبا جون خوش امدید . نظر یادتان نرود . امیدوارم از وبلاگم خوشتان بیاید . با تشکر . ریحانه گلی . وای از دست ریحانه . هه هه هه . دیشب من و مامان بابام و ریحانه و مامان باباش رفتیم خونه ی مامانی . حالا من براتون اتفاقات ان  روز را به شرح خلاصه بیان می کنم . البته بعضی از قسمت های قرمز رنگ به معنی تلفظات ریحانه  می باشد : دیشب وقتی که من و ما...
16 آذر 1391