عشقم ریحانهعشقم ریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

معطر ترین گُل دنیا ریحانه کوچولو

خاطرات شیرین

1391/9/16 16:01
330 بازدید
اشتراک گذاری

 

جملاتی که دیشب در خانه ی مادر بزرگم ریحانه گفت براتون بنویسم :

سلا دوشتیان . به ودداد من و صبا دون کوش اومدید . ندر یادتون نیر . مدرادم از وددادم کوشتون

بیاد . با کتکر . انانه دٌلی .

 

ترجمه ی حرف های ریحانه :

سلام دوستان . به وبلاگ من و صبا جون خوش امدید . نظر یادتان نرود . امیدوارم از وبلاگم خوشتان

بیاید . با تشکر . ریحانه گلی .قهقههخنده

وای از دست ریحانه . هه هه هه .

دیشب من و مامان بابام و ریحانه و مامان باباش رفتیم خونه ی مامانی . حالا من براتون اتفاقات ان

 روز را به شرح خلاصه بیان می کنم . البته بعضی از قسمت های قرمز رنگ به معنی تلفظات ریحانه

 می باشد :

دیشب وقتی که من و مامانم و بابام تازه به خانه ی مادربزرگم رفته بودیم و مشغول رو بوسی بودیم

 زنگ در به صدا درامد و ریحانه و دایی و زندایی ام هم رسیدند . من خواستم در را برایشان باز کنم

 که مادربزرگم اجازه نداد و به من گفت : صبا جان وایسا و ببین وقتی در بسته است ریحانه چه کار

 می کند . من متوجه شدم که این برنامه از قبل تنظیم شده بود خنده . خلاصه ریحانه و مامان و باباش

 با اسانسور بالا امدند و من و بقیه پشت در منتظر عکس العملی از قبل تعیین شده بودیم .

 همانطور که منتظر و کنجکاو ایستاده بودیم ناگهان صدای ضربات ضعیفی را بر روی در شنیدیم و...

 بالافاصله متوجه شدیم که ریحانه دارد در می زند . مادر بزرگم از پشت در گفت کی ؟ امیده ؟

 (امید اسم دایی ام است ) یا مامان سحره ؟(اسم زندایی ام سحر است ) . از پشت در صدای

 ضعیفی با شوق و ذوق گفت : نه انانست ..(ریحانه این را گفت ) . خلاصه ما در را با خنده

 باز کردیم و من به سرعت زود تر از مادرم ریحانه را بقل کردم . ریحانه به تک تک ما اینطور سلام

 کرد : سلا صبا دون ، سلا عمه دون ، سلا عمو اضا ، سلام ماینی (یعنی مامانی ) ، سلام بابایی.

 بعد از در اوردن لباس های ریحانه او شروع به ورج و ورجه کرد . وقتی مامانی خواست او را بوس کند

 یا به قول مامانم ابچلون کند ریحانه برای اولین بار گفت : ندون ، بوس ندون . مده آدار داری ؟قهقهه.

 خلاصه بعد از تمام شیرین کاری ها نوبت به شام رسید . من مشغول خوردن شام بودم که ریحانه

  امد بالای سرم و هر دو دستش را در ظرف ماست کرد . من چشمانم از حدقه بیرون امد و ...هیپنوتیزم

  اما خدا را شکر فقط دستانش و ماست من کثیف شد و روی زمین نریخت اوه. خلاصه باز هم

 بعد از شیرین کاری هایش وقت رفتن به خانه شد اما ریحانه زد زیر گریه و ... خلاصه دلش نمی

 خواست که برود ناراحتنگران

 الهی فدایش شوم و قربانش بروم . فدای تو صبا .ماچ

 تپش قلب تو زیبا ترین اهنگ زندگی من است . نظر یادتون نره . به خاطر ریحانه نظر بدهید لطفا .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابای مهرسا
16 آذر 91 20:03
سلام وب قشنگی واسه دختر دایی درست کردی دستت درد نکنه
مامان جون نی نی
16 آذر 91 20:55
ممنونم از اینکه میایو به وبلاگ دخترم سر میزنی ممنون از اینکه برامون دعا می کنی